بخت سعید
گاهی اوقات بخت سعید آدمی در جاهایی نمایان می شود که اصلا انتظار آن نیست. دیدن دوستی دیرین در دیاری غریب از آن سعادت هایی است که حتما باید بخت آن را یاری دهد تا اتفاق بیافتد.
من در میان غربت دیدم نگار خوش رو
خوش خنده و غمینی بی اخم در دو ابرو
دیدن سعادتی داشت در آن هوا و احوال
ماییم و خاطراتی زان روز و زان همه حال
بخت سعید با من همراه گشت و آورد
بر دین من تدین بر خاطرم ره آورد
او داشت همره خود نام و نشان زیبا
از بین صد هزاران انسان بی شکیبا
از سید بزرگی آقایی و کفایت
از آن تقی دلپاک خندانی و رفاقت
از خاک پاک علمش سودای در تجارت
از خاک پای مادر غم داری و نجابت
یارب مدار او را نالان و بی هیاهو
پر کن پیاله اش را زان کیسه پر از هو
دبی – بیست و ششم مهرماه – دیدار با دوست دیرین – ساعت ۲۳
سالها بود ندیده بودمش. همان خنده، همان متانت، همان خوش رویی، همان اخلاق نیکو و همان بزرگی. انتظاری هم غیر از این نبود. این چهره با این خصوصیات سالهاست که جا افتاده و هرکس او را می شناسد می داند که او همیشه بهتر از قبل خواهد ماند.