مسعود 1401 مهر 28 شعر

یاد ایام جوانی

Blog image

همیشه خاطرات خوب از جاها و آدم های خوب به یاد ماندنی است یاد ایام جوانی خود بخود طرب انگیز است بخصوص اینکه باعث این خوشحالی حالات و حرکات خوب باشد. یاد گذشته بخیر و به امید آینده!

دوش من رفتم به خواب و
یاد ایام جوانی خواب نازم را گرفت
این چه خواب و این چه رویایی است
کو رنگ و توانم را گرفت
خوش بدم در خواب
در رویایی از جنس حریر
داشتم من بال پرواز و
بدم از جنس شیر
من بدیدم یک سه رنگ دیدنی طی مسیر
سبز در بالا و پاکی در وسط ، سرخی به زیر
سبز بودش، چونکه در ذاتش، بود رویش مدام
سرخ بودش، چونکه خون لاله هایش هم، مدام
در زمین سرخ فامش خفته ها بودند اسد
بس که در راهش هزاران رخنه بود و صد چو سد
شیر می گویم تو او را در تصور بین خدا
آن خدایی که فرستادش بدنیا با دعا
آن سپیدی بود رویا و هزاران خاطره
یاد یار مهربان و یاد صدها دلهره
من کجا بودم چرا من گشته ام اینگونه زرد
مست و لایعقل چو بیماران و بوتیمار درد
سرخی خون عزیزان و بلا گردان دوران حزین
سبزی سرزندگی از بهر دلهای غمین
چون بیامیزد بهم دیگر مگر رنگی دگر!
جز به زردی می جهد در صورت هر خون جگر؟
اوج پروازم میان جنگلی پر برگ و سبز
من نمی دیدم میان مردمانم هیچ مرز
در میان سرخی و فرش لوای سرزمین
بود هر دم مدعایی بر سر و روی امین
آمدم تا از سر مستی روم بر بام سبز
ناگهان با یک صدای ناخوش بی حد و مرز
گشتم از سبزی جدا و غرق در خون عزیز
زرد گشتم من چو دیدم بال خود را ریز ریز
ای خدا دارم دعایی بهر این دلهای پاک
من نبینم جز سپیدی را در این دنیای خاک

پنجشنبه ۲۸ مهر – ساعت ۴.۳۰ صبح – بلو – ترکیه