مسعود 1402 مهر 29 شعر

بدون خنده

Blog image

ممکن است چهره ها شاد باشند اما همزمان صورتی بدون خنده واقعی داشته باشند. خیلی وقت است که شادی از این دیار و خانواده ها رخت بر بسته و همه را نگران و دلگیر کرده. به امید روزهای روشن و پر از شادی.

دیری است این دل من خنده به خود ندیده
باور ندارد این دل شادی اشک دیده
دیدم هر آنچه باید از غم بگیر تا درد
زخم زبان و دشنام از آدم دریده
این چشم اگر زبان داشت هفتاد هزار بودش
آن قصه پر از درد از سینه تکیده
هر دم برای این دل از مأمن جدیدی
دردی برون تراود چون حرف یک دریده
فرقی نباشد اینجا در روزهای عمرم
شادی و اخم و هجران یا درد نور دیده
درد هست جز ای از کل در وادی درونم
کان درد هم چو بینی تیری است بر دو دیده
می خواهم از وجودش آرامشی بر این دل
تا سر کنم ز هستی عمری بدون کینه

بدون خنده شعر مسعود صبغی

دروس – ۲۸ مهر ۱۴۰۲ – ساعت ۱۰ صبح .