دوست و افسانه
همه ما از دوست زیاد داشته و افسانه های زیادی هم در این باره شنیده ایم. در طول زندگی آدم های زیادی می آیند و میروند. کمتر کسی را می شود با نام نامی دوست یا بهتر بگم، رفیق خطاب کرد. سعید فخاریان یکی از آن رفیقان ناب هست.
دوستی دارم وجودش همچو یک افسانه است
دوستی دارم درونش همچو یک افسونگر است
دوستی دارم دلش در قامت یک همنفس
همچو یک برگ گلی نازک به حد پیکر است
دوستی دارم که او را آن خدای مهربان
دیر بر من داد اما او کنون “فخر” من و این موطن است
دوستی دارم که از بس او “سعید” کامل است
هر زمانی پر کشم سویش سعادت کامل است
دوستی دارم دل و دست و زبان و پیکرش
غرق در همراهی یار است و او یار من است
دوستی دارم در این دنیای پر رمز و عجیب
همچو یک وال و حریر از سادگی چون لولو است
دوستی دارم مر او را خوانم اندر نام دوست
گر که او گوید به من این جمله، دینم کامل است
دوستی دارم ندارم من برایش هدیه با ارزشی
هر چه دارم این دو خط برگ سبز کامل است
تولید سعید فخاریان – پنجشنبه ۲۱ دی ماه ۱۴۰۲ – تهران