دوری از خود
دوری از خود برای همه اتفاق می افتد. بسیار پیش می آید که در خودم گم می شوم. مثل نابینا و راه گم کرده ای دور خودم می چرخم و از خودم خبر می گیرم. شاید بتوانم خودم را در دیگر پیدا کنم.
من کجایم پس چرا دورم من از چشم خودم ؟
نیستم حتی درون خاطرم حتی دلم!
روزها در آینه شبها درون خواب خود
من پی اش هستم پی آن سرخوشی آن ظن خود
آن سبک بالی، ظرافت، آن جوانی خوشدلی
آن تن پر شور و آن سرگشتگی، آن سرخوشی!
جمله اینها بود هر یک در درون آن منم
اینکه اینجا واله و تنها شده، تنها تنم
یک تن بی حال و یک روح سراسر گم ز خود
یک روان بی خیال و فکرتی قد نخود
نیستند آن آدمی را که خداوند کریم
فخر بر آن کرد و او را خواند از انفاس خود!
من که می دانم در این دنیای بی رنگ و نوا
نیستم آن یک دمی که داد بر من آن خدا
گم شدم در وادی این لامکان و آن جهان
نیستم من پیروی از جان و دل بهر خدا
کاش من پیدا کنم خود را و یکبار دگر
باز گردد این تن و فکرم ز غم ها و نظر
پانزدهم بهمن ماه – یکشنبه – ساعت ۱۱ صبح – تهران