روز پدر
روز پدر روزی نیست که بتوان در آن از پدر تقدیر کرد. من معتقدم که مادر با وجود پدر لقب مادری و آن قرب الهی را گرفته است
در این دنیای وانفسا
دگر مردی نباشد خصلتی شاخص
در این دنیا همه مردند
از هر مرد و زن
پیر و جوان
دارا و نادارا
مگر مردی چه بوده است در نگاه ما؟
نه اینکه مرد بود و درد؟
نه اینکه مرد بود و بردن بار غم یاور
نه اینکه مرد بود و دلخوشی بخش سر و همسر
دگر اینک مگر هست آنکه این ها را نداند
کنون فرزند و همسر
دختر و مادر
پدر جد و تمام هستی و همدم
بسان چون من مردک،
همه دردی کشند و
می برند همراه خود صد درد
برای آنکه دیگر مرد
ندارد طاقت دشنام هر نامرد!
درست است اینکه او،
یعنی پدر
یعنی همان یکتا بلند اختر
تمام هیبت و هستی و جانش را
فدای دیگران کرده است
ولی امروز دیگر نیست
او تنها ذکور هستی و خانه
دگر او مثل یک زن
مثل یک دخت پدر مرده
بسان آهوی در دام افتاده
همانند زنی تنها میان یک دوجین نامرد
چنان گرید ز بیداد زمانه
زانکه تو گویی
نبوده است هیچ وقتی
او
یک پدر
یا قدرت و تنها ستون خانواده
بود زاری او اما
نشان از نامرادی های این دور و زمانه
چرا باید نشیند او
به کنجی در ته خانه
دلی پر درد دارد او
همین ها را بدانند تک تک اهل حرم خانه!
دگر هر آدمی دنبال آن راه است
که تا بردارد از روی سر و رویش
فشار بیش و کم
چون درد و افسانه
برای تک تک آن مردمان سرخوش و سالم
که هستند مثل پروانه
بدور شمع نور افزای کاشانه
بدارم من دعایی
تا همچنان باشد
پدر
این مرد پر زور و
تکیده
از جفا و جور شاهانه
بسان یک ستون امن و یک پایه
برای زندگی های بدون حد و اندازه
بسان سایه ای از جنس نور و
بس عظیم
با عزت و سالم
در این دنیا
که تا او همچنان تنها کسی باشد
که عشقش را بدون هیچ پاداشی
و اجری
نثار جان ستانان خودش دارد
فقط
تنها
برای دیدن لبخند کوتاهی
ز روی دلبرانش
تا بگیرد بار دیگر او
توانی بی بدیل و ماندگار
در حد افسانه