اشک سگ
فیلمی دیدم که سگی روی قبر مرحوم داوود نژاد خوابیده بود و اشک می ریخت. خیلی این صحنه من را تکان داد. در این دوره زمانه ما آدم ها از خیلی از انسانها این انتظار را داریم. حداقل من از سگی که این همه هم از او شنیده بودیم که با وفاست و دوست خوبی است این انتظار را نداشتم. یاد آن مرحوم به نیکی باد.
یک سگی دیدم برای مرگ صاحب سرورش
گریه می کرد و همی هق هق کنان بر مقبرش
اشک ها بارید و می لرزید آن زیبا تنش
بر عزا و غصه و دوری ز جسم و پیکرش
آن سگ خوشنام و خوشدل، به بود ز آدم گهی
چون که می لرزد دلش از لرزش آن مهوشش
او نمی دانست تا دیگر کسان از حزن او
فیلم ها گیرند و او گردد شناسا چون شهش
اشک او و لرزشش از دوری داوود خود
گشت چون الماس و مروارید و تابید بر رخش
من که آدم گشته ام در قدرت این کار سگ
در مقام حیرتم که آتش نشسته بر سرش
این همه حزن و غم و اندوه و ماتم در بدن
هست لایق بر کسی حیوان نداند آن سگش
بیست و چهارم فروردین ۱۴۰۳ – ساعت ۱:۳۰