مسعود 1400 آبان 27 شعر

وصیت نامه

Blog image

وصیت نامه یا “این بود خواهش من”! همیشه بودن در درون قلب دیگران را دوست داشته ام. خواسته ام از خداوند هم همین بوده است که کمک کند تا بتوانم باری از دوش دیگران بردارم.

روی قبرم بنویسید
کسی اینجا نیست
دل به دریا زده است
او همین نزدیکی است
شاید اندر سر تو
یا که همراه دل غم زده ات
یا کمی اینجا تر
بر مزار جسد آن شخصی
که مرا می طلبد
وقت تنگ است نباید ماندن
بروید در پی یک همراهی
اوست در اصل که همراه شماست
من که اینجا باشم
دارم اندر بغلم
این همه دارایی
شاید اینجاست پدر یا مادر
وه چه منصور شدم من با شمس
قدسیانی که مرا می طلبند
وه چه پرواز بلندی
همه را می بینم می شنوم
بی صدایی صداهای مرا کس نشنید
شاید اینجا که دگر هیچ ندارم زوری
بروم در پی آمال خویش
آرزو ، حیف ، زمان زود گذشت
خواستن، دنیایی است
من دگر هیچ نخواهم از کس
جز که فریاد کنند مشکل خود
و فرستند برایم با پست


من تو را می بینم


با شما هاست دلم
با همه دلتنگی
یادتان باشد من زود تو را خواهم دید
شاید اندر خوابت
یا کنار یادی خاطره ای خوش یا بد
بروید در پی دل
بی دلی سخت عذاب است
نباشید تنها
هر زمانی که بخواهید ز من
باشم آنجا حاضر
در بغل یا در پشت
زیر پاهای شما
یا عصایی در دست
همره و هم دلتان
با دوصد ناز و دعا
منم آن سبزه که در خانه تان
می دهد بوی عشق
یا در آن آینه با گل در دست
که دهم بهر شما
آن که اینجا خفته است
نیست آن کس که شما می دانید
من همیشه زنده ام
تا به آن روز که دیگر تو نخواهی من را
هر زمان چون این شد
دگر حتما اینجام
زیر خرواری خاک
در دل این همه جسم
تک و تنها با خود
این بود خواهش من
جسدم را که سپردید به خاک
یاد من را نسپارید به باد
عمر من با نفس گرم شما زیبا بود

وصیت نامه – بیست و هفتم آبان ماه ۱۴۰۰ – فردیس