قهوه تلخ
معمولا حرف های بی شیله پیله مانند یک قهوه تلخ اسپرسو هستند که برای اهلش دلنشین و خوشمزه و برای مابقی افراد زهر مار و غیر قابل تحمل، سخت و نشنیدنی. سعی کرده ام شفاف باشم اما هر از چندگاهی مورد کم لطفی دیگران قرار می گیرم و نوازشم می کنند. اما چه کنم من همینم و فرقم با دیگران در این هست.
در این دنیا چه باید بود
که باید بود
چرا اینگونه باید بود
مگر عمرم دراز است آنقدر
تا من
شوم همرنگ و هم بوی کسان دیگری جز من
من اینم
این چنین تلخ
بسان قهوه ای تنها
به کام قهوه نوشان خطر کن
همچو یک حلوای شکر نوش
مرا از بس که رنجیدم
ز غم ها و دروغ و ضجه و ناله
از آن نامردمی های پر از هاله
من شیدا و پر ساله
…
چرا باید شوم هم رنگ چند ساله
ندارم حرفی بیش و کم
برای همدم و همسر
جز از آنکه بگویم من
حقیقت
گر چه تلخ است و پر از چالش
بسی هستند آن مردم
که تلخی حقیقت را به همراه دو من شکر
به حلوایی بدل گیرند
تا بلکم
شود کام همین امروزشان شیرین
ولی من
تلخی حق را به یک دریا عسل با قند
می نوشم
کسان گویند من تلخم
کمی تند و بسی تیزم
زبانم زهرآگین است و نیش مار ضحاکم!
همین ها باز می گویند
تو نیکی و
صداقت داری و صادق
برای هر کس ناکس
تو هستی سنگ از نوع صبورش!
من مجنون درون سینه ام
دارم هزاران راز و صدها زخم
ده ها دلخوری هر چند نا مانا
ولی یک باشد این قرمز زبان اندر سر سبزم
زبانم متصل بر فکر و تدبیر و توان و تازگی باشد
اگر من باشم آن کسی جز من
که دیگر دوستان خواهند
دگر این من نباشم
این منم این آن کس خود کرده بر خود
تلخ همچون زهر
برای آن دو رویان پر از فتنه
شعر قهوه تلخ – دروس – جمعه نوزدهم آبان ماه ۱۴۰۲ – ساعت ۲۳