دل محزون
هر کدام از ما دل محزون و غمگینی دارد که حتی درد آن را برای خودش هم بازگو نمی کند. معمولا بیان درد آرامش به آدمی می دهد اما توان گفتن در خیلی ها وجود ندارد.
دانی که چرا این دل من محزون است؟
دل در گرو گرد و غبار و شور است؟
دانی که ز دنیا و زمان و همزاد
دل از چه ز خود بیخبر و محزون است؟
دانی من و آن چشم ترم از چه بگردیم
دائم پی آن کس که ز من خرد و خمیر است؟
دانی دل و دینم ز پی کسب نظرها
از داغ لبالب شده و کافر دین است؟
دانی که چرا صورت و دستم شده بی روح
یا اینکه چرا قرمز خونم جو بلور است؟
دانی که دل خراب من هر شب و هر روز
دنباله رو آن گنه ناب و خجول است؟
دانی و بدانم که در این دیر کلک باز
از چه دل هر مرد و زنی سنگ صبور است!
تهران – پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳ – ۱۲:۴۰
. پینوشت:
زمانه به گونه ای است که مشکلات عدیده روحی و روانی و اقتصادی جامعه، آحاد ملت را سخت در خود فرو برده و حزن و اندوه فراوانی برای همگان به ارمغان آورده است. از آن بدتر اینکه امید شفا و اصلاحی هم به این زودی ها متصور نیست.