مسعود 1401 آبان 08 شعر

داغ داغداری

Blog image

شعر داغ داغداری روایت غریبی در وطن است. چه چیزها که من و امثال من از کودکی تا این سنین ندیده ایم! چه دردهای و رنج هایی که نکشیدیم. تمام این سختی های من و هم دوره ای های من به یک لحظه بی مادری این دو عزیز دلبند نمی رسد! برخی ها خودشان انتخاب می کنند که بروند اما این کودکان چنین انتخابی نداشته اند که یک عمر بمانند در حسرت نداشتن مادر!

داغ داغداری این کودکان داغدیده
داغی است بر دل داغدیگان دیرینه
این که می بینی گر گرفته از تشویش
پایانی است بر تمام بستگان کافر کیش
دلم برفت برایش برای آن اشکش
وضو بگیرم و با آن گذر کنم از خشمش
رقیه زمان در میان این صحرا
دلش بریده و خون گریه می کند تا به خدا
برای من و او و شما و بل ایشان
نمانده دگر هیچ آسمان امن و زندگی سامان
دلم پریش شد برای این بزرگ زاده بیجان
خدا خدایی کند برآنکه کرد او را چنین گریان

یکشنبه ۸ آبان