عمر رفته
این عمر رفته و این زندگی که کردیم و خواهیم کرد، طولش به ما ربطی ندارد اما (البته آن هم در بعضی جاها) می توان گفت که ما هم در کیفیت آن دخیل هستیم. اگر درد عشق و هجران کشیده باشید، یک لحظه از آن هم مانند کل آن عمر برای خواهد گذشت. اما حسنش این است که باز هم می گذرد.
پیرانه دلی دارم مجنون و بسی شیرین
از برق نگاه تو وز عشق بسی دیرین
عمری است که مدهوشم در بارگه چشمت
دیری است که مدیونم بر این گنه سنگین
یک عمر برای تو مشتاق بسی دردم
یک روز شود آن درد با طعم لب نوشین
مشتاقی و مهجوری آنگونه که حافظ گفت
برده است دل و دینم گشتم شبهی غمگین
ار باز دهد بر من یک جمله کسی از تو
تکرار کنم عمرم اینبار بسی رنگین
آیا که شود من هم با کوزه بشکسته
میلی کنم و گویم این کار بود شیرین ؟
این عمر که من دادم آن عمر که بستاندی
روزی بود از سنم، گر خنده کنی بیشین
شعر عمر رفته – دروس – بیست و دوم آبان – ۱۶:۴۰
پینوشت:.
عمر چیزی است که حدش دست خداوند رحمان است. ما شاید بتوانیم با برخی کارهای خوب یا خطرناک کمی آن را به تغییر دهیم اما هیچوقت نمی توان نامیرا ماند. البته این سخن برای این روز و این سال است که با احتمال بالایی در آینده نزدیک این حرف خیلی معتبر نخواهد بود.