باز آمدن
باز آمدن یا باز گشتن خیلی وقت ها زیبا و خاطره انگیز است. ممکن است که این برگشت ها با صدمه و آسیب و یا حتی تجربه ای پر باز همراه باشد اما باز هم آمدن به سویت زیبایی های خاص خود را دارد.
باز آمد آن جگر شیرین به مجنون پیکرم
باز هم جاری شد آن سرخی به روی صورتم
بال بشکسته ولی آمد کنارم تا که من
روزگار آخرینم را به هجران نگذرم
این که من دارم دو الماس درخشان در بغل
در کنار تاج شاهنشاهی آن دیگرم
هدیه ای باشد الهی بر من مسکین زار
تا که کوه نور گردد پیکر بی منظرم
من چه خوشبختم که باشم در بر سه شاپری
تا که آسوده بگیرم در بغل این محنتم
در بهار و زرد پاییز و زمستان دلم
آتشی از سرخوشی را در گرفته پیکرم
باز با لطف الهی قلب من کامل شده
خون سرخ و سرخوشی جاری شده در شارگم
شنبه ۱۳ آبان – دروس – ساعت ۱:۳۰ بامداد