یلدا
یلدا تنها یک ثانیه از روز قبلش بلندتر است اما همین یک لحظه قدر و ارزشی به آن داده که یک جماعت عظیم آن را جشن می گیرند.
آن فقط یک ذره
هست امشب بلندتر ز دگر
فقط این یک لحظه
کرده است شاد دل یک ملت
در تمام تاریخ
لحظه هایی که برفت از دستم
می توانست شود ثبت درون تقویم
در دل هر فردی
لحظه هایی که برفت از دستم
جمع آن بود سنین یک عمر
البته شاید هم
بهتر آن شد که ندیدم آن را
می توانست دلم بد باشد
تا زند برگه زشتی به کتاب
آن فقط یلدا بود
که بدانست طلا بودن وقت
و همو بود که دید
روز فرخنده
طلوع خورشید
وه چه شبهایی بود
زندگی در بغل مادرمان
گوش کردن به ندای راوی
از سخن دانی و جادوی غزل های شب یلدایی
چه شب شیرینی
باشد این شب ز برای همه خوب
من بخواهم ز خدا
تا که آگاه کند این دل را
از درون سخن آن حافظ
و بگوید بر من
که نبینم یک دم
ذره ای حتی کم
غم و رنجی که کند،
آن رخ چون ماهت را
خسته و دلزده از این دنیا