خاطره

هر روزی که بیشتر از عمر می گذرد و خاطره ها بیشتر به یاد و ذهن بر می گردند، علیرغم اینکه جوان ترها فکر می کنند پیرها سنگدل تر و سخت تر می شوند، اما انگار دل نازک تر می شوند و نمی خواهند که کسی به درون شان نفوذ کرده و شکستشان را ببیند. به همین دلیل خود را سخت تر نشان داده و سعی می کنند تا تکیه گاهی برای دیگران باشند.
این دل بشکسته ام دارد هزاران خاطره
از زن و مرد و جوان و مردمان ساحره
در درون من بسی هفتاد من شعر و غزل
از غم و اندوه و درد و خانه بی پنجره
یک طرف درد خودم و ز آن طرف درد کسان
شور دل افزون کند همچون نشیب سرسره
این که من دردی زنم بر دیگری حسنش کجاست؟
درد را افزون کنم بر روی خط دایره
من ندارم طاقت زنجیر و درد سرخوشان
داغ بردار از دل این مردمان خسته بی حنجره
دوش دیدم من به خوابم روزی از یوم بهشت
که اندرونش هیچ فردی را نبودش دلهره
آتشی خواهم بسوزانم ز دنیا هر چه هست
تا بدنیا باز گردد صد هزاران منظره
سه شنبه – ساعت ۳ صبح – دروس – ۲۶ آذر
