آرش و تهران

تازه می خواستیم کمی از آمدن مجسمه آرش به تهران ذوق کنیم که مهمان ناخوانده تر از آن، یک ظالم غاصب آدمکش وطن مان را خونین کرد. انگار این سرزمین همیشه باید خون بده و آرامش قرنهاست که از ایران رفته!
باز آتش بر سر ایران رسید
باز آرش زود بر تهران رسید
باز یکبار دگر تاریکی این پیرهن
رنگ عشقی برگرفت و بر تن مردم رسید
باز هر دم می رسد وقت عزا و ماتمی
باز هم وقت و توان عاشقی بر ما رسید
هر کجا از هر نوایی ناله ای بر پا شود
باز هم دردی درون سینه ایران رسید
اینکه ایران می شود ویران برای زندگی
باز هم نقش و نوایی بر تن حیوان رسید
یک طرف مرگ و مریضی، طرف دیگر ناله ها
یک طرف شور و نوا با مردم دانا رسید
ریشه ای دارم من از چندین هزاره زندگی
از گیاه هرزه ای زخمی به پشت من رسید
نیست شادی حق من در ظاهر این زندگی
بار دیگر نوبتی بر این من گریان رسید
دوستانی در همین احوال ما نازک دلند
باز هم وقت رسیدن بر سر دشمن رسید
دیده ام خون است و قلبم پاره و دل غمزده
عکسی از طفلی کنار مادری تنها رسید
این چه تدبیری است ای ایزد، شود خاکم دهن
تا نبینم درد و رنجی که بر این ملت رسید
من کمر خم کرده ام، سرمه کنم خاک رهی
تا کشم نقشی که از خون دل شیدا رسید
دروس بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۴
شبدوم حمله اسرائیل به ایران ساعت ۴ صبح
